مهمترین موعظه ها تفکر در خود و با خود است.
موضوع عاشورا و کربلا اگر سیر تاریخی آن را در نظر بگیریم از دید برخی مورخان از ساعتی آغاز و به ساعتی ختم می شود. برای هر فضایی و توصیف آن فضا دیدگاه های متفاوت وجود دارد. مثلا وقتی در مورد نمازخانه صحبت می کنیم از دیگاه فیزیکی می شود موکت و دیوار و پرده و سایر عناصر فیزیکی آن را بررسی کرد. اما از یک دیدگاه جامع تر نمازخانه می شود فضا به معنای همه عناصر مادی بعلاوه روح حاکم بر فضا. برای درک فضای عاشورا و محرم دیدگاه های متفاوت را می توان بررسی کرد. گاهی این فضا دوبعدی است گاهی سه بعدی و گاهی فقط تک بعدی می شود. مثل ماکت هایی که در هیئت ها می بینیم. که در آن نه روح وجود دارد و نه جایگاه ما مشخص می شود. در نتیجه چیز زیادی عاید ما نمی شود. با چنین توصیفی نمی شود به مفهوم «کل یوم عاشورا» رسید. سوال این است که باید چه دیدگاهی انتخاب کنیم که بتوان آن فضا و فرهنگ را فهمید.
جان استینک در کتاب هفت مشعل معماری می گوید: " هیچ حقیقتی را در عالم نمی توان با عناصر ظاهری آن سنجید. " سخیف ترین و پست ترین دیدگاه نسبت به واقعه عاشورا دیدگاهی است که بر اثر ضربه دوستان نادان شکل گرفت. یعنی توجه صرف به جنبه های فیزیکی عاشورا و توصیف آخرین لحظات شهادت شهدا.
صدای عاشورا ظواهر عاشورا نیست. شرح مظلومیت های امام حسین به تنهایی نمی تواند موفقیت ساز باشد. پس تجلی پیروزی خون بر شمشیر چه می شود؟ اگر دیدگاه فیزیکی عاشورا مصداق این تجلی باشد چرا جنگ های تزار و یونان با جمعیت های چند هزار نفری محل این تجلی نشد؟ چرا حرفی از آن ها نیست؟ چه اتفاقی می افتد که در کربلا خون بر شمشیر پیروز میشود . و والامقامی چون حضرت زینب چرا می گویند «ما رایت الا جمیلا» هیچ چیز را جز زیبایی ندیدم؟ نمی فرمایند یک چیز زیبا یا چند چیز زیبا دیدم. می فرماید هیچ چیزی غیر از زیبایی ندیدم.
پاسخ این 2 سوال به ما می فهماند که پیروزی یعنی چه؟ در مورد وقایع قبل از عاشورا که کسانی مثل حمیدبن مسلم که از نگارندگان محدود آن هستند تاریخ دقیق و کاملی ثبت نکرده اند. ما اخبار زیادی نداریم عمده چیزی که وجود دارد صحبت های امام قبل از عاشورا است با برادر خود محمدبن حنفیه. اما بعد از عاشورا و اسارت اهل بیت تاریخ بسیار شفاف است و مورخان زیادی آن را شرح دادند. من فکر می کنم این به اذن خداست برای آن که ما بفهمیم «ما رایت الا جمیلا» یعنی چه؟ برای آنکه ببینیم همه آن اسارت ها و سختی ها به این جمله ختم می شود.
به طور کلی ما مجموعه ای از چیزهایی هستیم که از گذشته ما رسیده. پس باید نسبت به آموخته های خود به طور کلی و مشخصاً در مورد واقعه کربلا دقیق باشیم.
سؤال:من فکر می کنم برای پاسخ به سوالات شما باید صورت سوال را گسترده تر مطرح کنیم. باید سوالاتی بپرسیم که مسئله را برای ما قابل فهم کند.
اولاً پیروزی به اعتبار چیست؟ یعنی بر اساس چه معیاری گروهی را پیروز و گروه دیگر را شکست خورده می نامیم؟ ثانیاً زیبایی از دیدگاه حضرت زینب به چه معناست؟ بر اساس چه شاخصی اتفاقی را زیبا می خوانند؟ و ثالثاً اساساً مطلوب آدمی در چه چیزی است؟ می خواهم بگویم که انسان های کاملی که در آن واقعه حضور داشته اند و در رأس آن ها امام حسین«ع» چه حقیقت انسانی را طلب می کردند که منجر به شکل گیری آن اتفاق شد؟
پاسخ:_ شما بگوئید حضرت زینب زیبایی را در چه می بیند؟
- ایشان زیبایی را در حقیقت می دیدند ما بعنوان آدم هایی در این زمان و مکان باید کمال انسانی را در حقیقت و زیبایی بدانیم.
- شما در مورد حقیقت چه فکری می کنید.حقیقت چه موجودی است؟
- حقیقت موجود مطلقی است اما مرتبه دارد. یعنی در عین اینکه یک حقیقت واحد است اما در عین کثرت نیز هست.
- امام علی سخنی دارند که (شاید در مورد پیامبر باشد شاید در مورد حمزه یا ابوذر یا سلمان یا ...) : «من در گذشته برادری در راه خدا داشتم . در چشم خویش او را بسیار بزرگ می دیدم. دلیلش این بود که دنیا در چشم او کوچک بود». دنیا در عین بزرگی و عظمت بسیار کوچک است. البته مهم است اما اهمیتش مثل کلاس درس می ماند. حقیقت ورای صاحب حق است. دنیا مجموعه ای از محدودیت ها، تهدیدها، و فرصت ها و نقاط ضعف و قدرت است. مصداق این جملات در آخرین کلمات امام حسین وجود دارد: «خدایا آنچه بر من می گذرد عین آسانی است، چون عین توست».
امام محمد غزالی داستانی دارد: «عاشقی را در شریعه بغداد فلک می کردند. نه از پا می افتاد و نه می مرد و نه فریاد می زد. گفتند چگونه؟ گفت: چون معشوقم را در جمع مردم می دیدم ... » . پس ببینید که امام حسین که خداوند را ناظر بر خود می دیده چه حالتی داشته اند؟
فرد آرمان گرا چیزی دارد که دیگران ندارند. بزرگتری مزیت آرمان گرایی آن است که ما می دانیم که به کجا می رویم. مهم نیست به اصل و هدف برسیم یا نه. یا که به مرتبه ای از آن. مهم اینست که در مسیر آرمان خویش حرکت کنیم.
اگر دنیا را بزرگ بدانیم عاشورا بزرگترین تجلی مصیبت است. از خود امام حسین نقل می کنند: «جدم از من بسیار بزرگتر بود و پدر و مادر و برادرم نیز. اما وقتی رسول خدا رفت مردم دلخوش بودند چون چهار نفر از ما مانده بودند.» اما امام حسین آخرین حلقه این نعمت بودند. پس به این اعتبار بزرگترین مصیبت است. خود خدا برای حضرت آدم ماجرای عاشورا را تعریف کرده است. و در مورد حضرت زکریا آیه «کهیعص » نازل شد که امام حسین فرمودند اگر این آیه را برایتان تفسیر کنم هیچ چیز در دنیا برایتان بزرگ نخواهد بود. دعای حضرت زکریا سال ها مستجاب نمی شد تا اینکه جبرئیل بر او نازل گشت و گفت خداوند فرموده که دعایت هرگز برآورده نمی شود مگر به واسطه پنج نام. سپس نام پنج تن را یکی یکی برد و زکریا به نام آن ها دعا می کرد تا اینکه در نام پنجم متوقف شد. جبرئیل علت را پرسید. گفت: «تا نام پنجم با گفتن هر اسم شعفی در من حاصل گشت. اما نام پنجم مرا منقلب کرد. داستان چیست؟ »
و جبرئیل داستان امام حسین را برای او تعریف کرد. بعد زکریا دعا می کند که خداوند فرزندی چون حسین به او بدهد و آنگونه شد که یحیی را به او داد که همه اتفاقات تولد و شهادت او کاملا شبیه امام حسین است.
تتمه ی همه حرکت های انبیا رأسش و قله اش عاشورا بوده و به ازای فاصله ما از کربلا از حقیقت دور می شویم.
سوال: - شما گفتید حضرت زینب زیبایی را می دیدند. چون به حقیقت اشراف داشتند. می خواستم بدانم عاشورا هیچ زیبایی دنیایی ندارد؟ آیا همه چیزش آخرتی است؟ راستش ما مثل کلاس اولی ای هستیم که با ما در سطح دکترا حرف می زنند. توضیح می دهید؟
پاسخ: - زیبایی تجلی های مختلفی دارد. گاهی دنیایی است گاهی آخرتی. بهشت و درخت و باغ و ... برای این است که ما بفهمیم.
- اگر بخواهیم توصیفات دنیایی کربلا را مطرح کنیم چه می شود؟
- مثل کوه رفتن است در قله کوه در اوج نفسی می کشی و می آیی پائین. تو شعفش را می بینی. اما دیگران رنجش و سختی هایش را. امام حسین در شب عاشورا برای لحظاتی بر روی زین خوابشان می برد. خواب رسول خدا را می بیند که به او می گوید خدا دوست دارد تو را کشته ببیند. خدا کمال بندگانش را دوست دارد لذا میهمانش را در ماه رمضان گرسنه می خواهد. در حجش در هنگام احرام بسیاری از حلال ها را بر او حرام می کند تا به بنده اش کمال بدهد.
- روزی علی دست کمیل را می گیرد و به بیرون از شهر می برد. دقت کنید که علی می آید و او را می برد. نه اینکه به او بگوید بیا. خودش می برد. بعد نفس عمیقی می کشد و شروع به صحبت می کند«... مردم چند دسته اند. عده ای برای دنیا و آخرت خدا را می پرستند... »
یک سری از مردم به دنیا می آیند که با بدنهاشان در دنیا حضور دارند. اما روحشان به آسمان ها حلقه شده، مهم اینست که بدانیم نوع نگاهمان به دنیا و انتظار ما از آن چیست؟ هیچ معصومی نگفته فقط آخرت.
من استادی دارم که در جواب شاگردشان که گفته بود من در شب قدر فیزیک خواندم پاسخ داد تو والاترین عبادت را داشتی. می شود آدم با اعمال دنیوی آخرت را بخرد. به شرط آنکه بدانیم در محضر خدائیم.
- اصولاً برای رسیدن به هر رشدی آدمی باید سختی بکشد . خوب شاید اصلاً من نخواهم رشد کنم. دارم زندگیم رو می کنم. از زندگیم هم راضیم. چرا باید رشد به معنایی که شما می گوئید دغدغه من باشد؟ برای چه عاشورا باید دغدغه ما باشد. اصلاً چرا خدا خواسته ما با عاشورا ارتباط داشته باشیم؟
یا اینکه اصلاً چرا کربلا اتفاق افتاد. اگه خدا امام حسین را انقدر دوست داشت چرا این همه سختی به او داد؟
- روزی حضرت سلیمان از خدا خواست چند وقت به جای او خدایی کند. رزق موجودات را او تقسیم کند. ساعتی نگذشت که پشیمان شد و گفت «خدا را شکر که خدا نشدم». ما حکمتش را نمی دانیم.
بریربن سریر از سرداران امام در عاشورا بود. شب آخر بعد از صحبت های امام به شدت در خود بود. امام علت را از او پرسید. گفت: از سر شب دارم به این فکر می کنم که عزیزترین چیزی که خدا به من داده جان من است، اما ناراحتم از این که چرا فقط یک جان دارم که فدای شما کنم.
وهب جوان مسیحی بود که بسیار عاشق همسرش بود. او مسلمان می شود اما همسرش اسلام را نمی پذیرد. که بعد از شهادت او مسلمان می شود. آنها عشقشان را به پای حسین می ریزند. آدمهای بسیاری در جنگ ها به امید نام و اسم ورسم ادعای سرداری می کنند. اما یاران حسین تمام فداکاریشان بی دریغ بوده. آنها حتی تصور جاودانگی هم نداشتند. آخر کلام صیاد آنست که شکار را در آسمان بزند. نه سایه اش را روی زمین. ما چرا پروانه را مقدس می دانیم؟ دل پروانه است که باعث چنین اعتلایی می شود که سوزش شمع برایش مهم نیست. ما باید به آن حقیقت ایثار، اراده، و زنده بودن و ... تا هفمین پله که همان اطاعت است برسیم.
زمان امام صادق فردی ادعای شیعه بودن داشت. امام از او خواست که برود در کوره. او تعلل کرد و نپذیرفت. بعد غلام امام می آید و امام هم آن درخواست را از او می کند که در جا می پذیرد و به درون کوره می رود. در تشیع باید مطیع ولی امر خویش بود.
فیلم زندگی ما یه جایی تموم می شه و دیگه نمی شه هیچ جوری مونتاژش رو عوض کرد. میوه را نباید زود یا دیر چید. نباید در دنیا عجله کرد. نباید دائما به دنبال آن باشیم که آخرش چه می شود. نمی توانیم خودمان را با علی مقایسه کنیم. نشدنی است. مهم مسیر هدایت است. آنچه که برای سنجش ما مهم است مسیر علی است.
باید ریسمان حقیقی خدا را شناخت. هر کسی که به او توکل کند خودش قطعاً او را به ریسمانش خواهد رساند.
یکی از آن بالاترین هدایت ها که مرکز ثقل هستی است امام حسین است حتی برای خود ائمه. حضرت صاحب الامر نیز اینچنین اند. که گفتند: اگر می خواهید صدای حسین را بشنوید منتظر ما باشید که شبیه ترین صداها به صدای او صدای ماست.
|